تمام اش انسان بود و تمام ِ من هم انسان/فکر کردم کمی بالاتر است/شاید یک معجزه/شاید یک رویا/شاید یک اسطوره/چه نگاه هایی که نبود...چه تصوراتی...چه تکیه گاهی بود....حالا که دارم حرف میزنم از او...دارم می نویسمش/رنج ... آخ...آخ...آخ.../دارم نفس نفس می میرم/دارم ذوب می شوم در سرما ترین سرما/دارم یخ می زنم در حرارت ِ تفکرات ِ پوچ ِ گذشته/آخ... /تمام ِ فضا کم است/تمام اکسیژن ها...تمام التیام ها کم است برای این زخم های من/نه ناله ی شبانه است این واژه ها/نه حرف هایی گذارا/نه تفکرات ِ دیشب و پریشب و پس پریشب.../تمامشان ذره ذره حال من است/ذره ذره این حنجره ی خس خس شده ی بودنم/تمامشان بی حسی جسمم/تمامشان روح ِ پاره پاره ام/این ها واژه نیست/این ها بودن است...شدن است...یک هویت است رفیق!!!زجه می زنم ...هق هق و هق هق و هق هق...آخ رفیق...آخ...آخ ..آخ...کدام واژه را برایت بیاورم تا ثانیه ثانیه شکستنم را ببینی/کدام واژه را بیاورم رفیق؟؟/چه خرابم...چه دردناک...چه در هم گره خورده...چون کوری گره ای کور که با دندان هم باز نمی شود رفیق جانم/.
ز ه ر ا م
