. گفتم شاید بدانی از چه حرف می زنم. میان این همه سکوتم. میان حرف هایی که بغض می شدند و سه نقطه. گفتم شاید یک روز بیاید که تو بیایی، لبخند بزنی، بگویی تا آخرش رفیق م با تو. بنشینیم پشت میز کافه ها. با هم حرف بزنیم. حرف های ِ بی ربطی که فقط دلخوشمان کند به بودن. گفتم شاید بین این همه بی قراری، بین این همه داد و بیدادم از تنهایی، میان ِ خواب هایی که می دیدم، صدایم بزنی و بگویی که هستی.. تا آخرش پای این رفاقت بی نام و نشان هستی.. اما نگفتی.. ندانستی.. صدایم نزدی.



.. هشت سال انتظار. شب هایی که گره می خورد به بغض و رویای ِ پیدا شدن ت. تابستان هشت سال پیش که همه اش با کابوس گذشت. سال هایی که توی بی خبری شبیه برزخ بود. بغض هایی که با گفتن اسم ت پشت حنجره ام منتظر گریستن می ماند. نبودن ت.. نبودن ت.. این هشت سال نبودن ت.. من درد بوده ام همه ی این سال ها. من درد بوده ام و تو بعد از هشت سال دوباره مرحم شدی. یازده مرداد گره خورد به هق هق های من از شادی پیدا شدن ت. به هق هق های تو از سر دلتنگی. به بهت من از اینکه نکند دوباره خواب باشد. نکند دوباره بیدار شوم و نباشی. انگار هشت سال کافی بود. تو بعد هشت سال از هجرت بازگشتی. همه را خبر کردم که گلناز پیدا شد.. بعد دوباره بغضم ترکید. قدر هشت سال نبودن ت گریستم.



... هوس کرده ام بروم کافه رُمنس. از پنجره هایش چندتا عکس بگیرم. از آدم هایی که پشت به من نشسته اند. برای خودم یک چای هندی سفارش بدهم. دفترچه ام را باز کنم سه صفحه بنویسم. چند صفحه از کتاب «خاک خوب» را بخوانم. یک ساعت بدون هیچ کاری بنشینم توی کافه آدم ها را نکاه کنم. بعد بزنم بیرون. خیابان فردوسی را وصل کنم به خیابان انقلاب. انقلاب را بروم تا خستگی. تا نفس نفس زدن. تا تپش قلب و نفس های ِ نیمه جان. به پرنده ای که از عشق می خواند فکر کنم. به مادربزرگ که عشق بود. به عشقی که نیست.. که هیچ وقت نبوده. بعد شاید بغض کنم. دوباره دلم بخواهد بروم توی کافه. این بار فقط چندتا عکس بگیرم. از تنهایی که نشسته است روبه رویم. از دست هاش که می خورد روی شانه ام، می گوید دارد دیر می شود. باید بروی خانه.. 



.... توی یک طالع بینی هندی نوشته بود "زن متولد دی ماه بیش تر از آنچه که در بدو امر به نظر می رسد احساساتی ست. آنقدر که گاهی این احساسات زندگی اش را مختل می کند. نوشته بود زن متولد دی ماه لجباز است، زود رنج است. نوشته بود که ظاهر او خیلی آرام تر و ساکت تر از چیزی ست که در درون اوست. نوشته بود که در وجود زن متولد دی ماه  نوعی ترس از آینده، دلواپسی از حال و تاسف از گذشته وجود دارد." با اینکه هیچ وقت توی زندگی به طالع بینی اعتقادی نداشته م، اما این بار خود من را نوشته بود. زن متولد دی ماه درونم را.




دونقطه: زورق بان دیگرباره گفت:
«تنها یکی،
آن که خسته تر است.
دستور
 چنین است»

_احمد شاملو_


اینجا

+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۱۷ساعت 0:27 توسط زهرا منصف |